مادر دوستت دارم وتا ابد به تو محتاجم...
وهمین لحظه این قدر اشک برای ریختن دارم که موهایت تر شود..
خودم را از تو دور کرده ام،با این وجود توجه وعشق تو هنوز در دلم برپاست...
تو مامن وسرپناه من هستی...
که مرا از گزندها وآسیب ها حفظ می کنی...
من از دیوارها می گذرم وپرواز می کنم...
و تمام کارهایی را که باید،انجام می دهم تا در پناه تو باشم...
شاید من یاغی وسرکش باشم...
اما می دانم حتی زمینی که بر روی آن ایستاده ام از عشق تو سرشار است...
من منتظر لبخند درخشان وپرغرور تو هستم،مادر...
لبخندی که هر گره ای را باز می کند....
برای تمام لحظاتی که به خاطر من رنج کشیده ای متا سفم...
اما بعد از طوفان های کوچک...
این آرامش است که پا برجا خواهد ماند...